مادر

می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :
* پدر تنها قهرمان بود.
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد.
*بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود.
*بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.
*تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
*تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود.
* و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

مادر قشنگم دلم واست خییییییییلی تنگ شده دوووووووسسست دارم

قسمتی از کتاب بابا لنگ دراز

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت:

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و

زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق

دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید

نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود

آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر

رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک

خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد......

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران

داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان

از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر

دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

دوستدارتو : بابالنگ دراز


روز معلم مبارک باد

 

ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است،

                        و ماندگار شدن برای یک عمر؛

سلام بر معلمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار ...

معلم عزیز روزت مبارک که جهانی از نورت مبارک گشته است

مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را .    

استاد مطهری -کتاب انسان کامل

 

نکته .....

 

اگر خوشبختي را براي يك عمر مي خواهيد؛ياد بگيريد، كاري را كه انجام  

 مي دهيد ، دوست داشته باشيد...

 

لحظه ای تامل

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده که عبارتند از:

اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.

حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.

حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم.

حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم.

حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم.

نظر شما چیست؟ خدایی نکرده شما بعد از ۱۲۰ سال آیا حسرتی خواهید داشت؟!